جوجه طلاییجوجه طلایی، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
السای مامانالسای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات جوجه طلایی

هفته آخر ماه چهارم

سلام خوشگل خانوما جونم برات بگه فقط 3 روز مونده تا خوشگل خانوم ما 4 ماهش تموم بشه و بره تو 5ماه. عزیزم خیلییییی شیطون . بازیگوش شدی. چندجا خونده بودم که بچه ها تو این سن غلت میزنن اما شما بازیگوشی میکردی و غلت نمیزدی. دیروز پریروز دو سه بار خودم غلت دادمت تا یاد بگیری چطوری دمر بشی. اما امروز مشغول لب تاپ بازی بودم و شما هم رو تختت داشتی بازی میکردی. یهو دیدم دیگه صدات نمیاد. نگو فسقلی من خودش غلتیده و دمر شده. منم جیغغغغ و دست و هوراااااا  خوب دیگه فک کنم این روزای آخر ماه چهارم داری تلاش خودت میکنی کلی چیز جدید یاد بگیری . دیروز همینطوری دو سه بار برات با لبام صدای بوووووو داراوردم که تو خوشت اومد و خندیدی. وقتی از ...
27 آبان 1393

دختر شیطون بلای مامان

سلام دختر ناز مامان شما امروز 3 ماه و 22 روزته. اون اولا که کوچولو بودی مامان خیلی میترسید بغلت کنه. آخه هم نافت نیفتاده بود هم خیلی ظریف بودی. همش میگفتم نکنه اذیت بشی. اما الان خداروشکر تپل مپل مامان شدی. وقتی داری شیر میخوری همش بازی بازی میکنی. ولی وقتی حسابی خوابت بگیره همش صورتت میچسبونی به بالش که یعنی مامان من شیر میخوام بخوابم!! همش دوس داری بشینی و اطرافت نگاه کنی! یه وقتایی که خیلی میشینی میگم مامان خسته شدی دیگه دراز بکش اما بازم سرت به زور از رو بالش بلند میکنی که یعنی دوس ندارم بخوابم. میخوام بشینم!! این روزا عاشق کتاب خوندن شدی. خیلی با دقت به عکساش نگاه میکنی. میخندی و برات جالبه. منم هرروز یه کتاب برات میخونم...
21 آبان 1393

بدون عنوان

  سلام کپل خاله خوشالم برات مینویسم     وقتی تو دل مامی بودی من بوست میکردم وباهات بازی میکزدم   اندازه ستاره ها دوست دااااااارم     این روزا که چهارماهه شدی و شیرین خندوندنت آرزووومهه       ...
17 آبان 1393
1